سفارش تبلیغ
صبا ویژن


    «وصیت نامه شهدا را مطالعه کنید که انسان را می لرزاند و بیدار می کند .» "امام خمینی (ره)"
    «در ملکوت اعلی جز شهید کسی زنده نیست و حیات دیگران اگر هم باشد به طفیل شهداست وشفاعت آنها » " شهید آوینی"

    

    بسم رب الشهد اء و الصدیقین
    شهید حمید رضا ملا حسنی در تاریخ 05/05/1344   دریکی از مناطق جنوب غرب تهران در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد وپس از گذراندن مقاطع تحصیلی ابتدایی و راهنمایی مقطع متوسطه قبل از اخذ دیپلم و با حمله ور شدن آتش جنگی که صدامیان کافر به را ه انداخته بودند عزم خودر اجزم می کند تا به هر نحو ممکن در مناطق جنگی حضور پیدا نماید .لذا در لشگر 27 محمد رسول الله ودر گردان عمار سازماندهی شده و خود را آماده عملیات نماید و در عملیات والفجر 4 در منطقه پنجوین عراق در تاریخ 12 /08 / 1362 مفقود الاثر می گردد.

    سالها بود خانواده منتظر بودند. 2سال پیش برادران شهید می خواستند مقبره ای را به صورت نمادین برای ایشان بر پا کنند که شهید به خواب برادر میاید ومی گوید دست نگه دارید .بعد از 2 سال شبی خواهر شهید در خواب می بیند که در  منطقه پونک خیابان سردار جنگل تشییع پیکر شهداست و شهید ملا حسنی هم حضور دارد از او  می پرسد شما اینها را... سپس می گوید من حتی کسانی که در پیاده رو راه می ورند وبرای تشییع هم نیامدند هم شفاعت می کنم .
    خواهر شهید همیشه سر مزار شهید احمد پلارک (که او نیز از شهدای گردان عمّار می باشد ) می رود ( شهیدی که از مزارش بوی عطر پراکنده می شود ) در یکی از روزها در قاب بالای سر مز ار دریک عکس برادر خود را کنار شهید پلارک می بیند که بالای سرش علامت ضربدری وجود دارد .پس از بررسی خانواده شهید پلارک را جویا می شود خانواده ایشان می فرمایند که شهید  پلارک هر کدام از دوستانشان که به فیض شهادت نائل می شدند بالای سرشان یک ضربدر میزد معلوم گردید که شهید ملاحسنی از دوستان و همرزمان شهید پلارک بوده .
    خواهر شهید ملاحسنی بر سر مزار شهید پلارک اورا به بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) قسم می دهند که به برادرم بگو یه نشانه ای چیزی از خودش به ما بدهد .
    خواهر شهید دل شکسته و چشم انتظار برادر شهید مفقود الاثر خودرا در خواب می بیند واو به خواهر می گوید نمی خواهی مرا ببینی ، من که برای دیدار شما آمده ام . خواهر می گوید کی ، شهید به او می گوید در پارک نهج البلاغه سه شهید دفن کرده اند .قبر وسطی مربوط به من است خواهر از خواب بلند می شود و تعجب می کند که این چه خوابی است که بعد از 27 سال برادر شهیدش به خواب او می آید . در شب بعد مجددا شهید به خواب خواهر می آید و می گوید نمی خواهی مرا ببینی من منتظرت هستم و مشخصات جنازه بی سرقبر وسط را به او می دهد خواهر صبح اقدام به پرس وجو میکند ومطلب را با سپاه پاسداران درمیان می گذارد و پس از بررسی  ویافتن همرزمان شهید وجویای نحوه شهادت او قبر شهید مورد تایید واقع می شود واو شهید  حمید رضا ملاحسنی است.
    
    
    وصیتنامه شهیدی که مفقود الاثر بود شهید حمیدرضا ملاحسنی

    "بسم رب الشهدا والصدیقین "
    
    "من المومنین رجال صدقوا ماعا هدالله علیه ، فمنهم من من قضی نحبه و منهم من ینتظر وما بدلوا تبدیلا "
    بعضی ازآن مومنان بزرگ مردانی هستند که به عهد وپیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند ،بعضی از انها بر ان عهد ایستادگی کردند وشهید شدند وبرخی به انتظار شهادت مقاومت کرده و عهد آنها تغییر نکرد . چه عارفانه است ناله آخرین را سر دادن چه عاشقانه لبیک آخرین را گفتن باسلام ودرود بی کران به محمد وآل محمد (ص) که خط سرخ شهادت را ترسیم نموده تا به انسانها راه به خدا رسیدن را بیاموزد ،به ما یاد بدهد که در مقابل دشمنان اسلام واهل بیت ومعصومین چگونه مبارزه کنیم و امروز این سلاله پاک رسول الله زاده زهرا (س) خمینی روح الله است که چراغ روشنای راه ما می باشد واین مسئولیت خطیر رهبری را به عهده دارد. شهادت راحترین وآسانترین وبهترین راه رسیدن به خداوند می باشد .شهادت با بالاترین درجه کمال انسان است . ای افرادی که وصیت نامه این حقیر را می شنوید زندگی این دنیا را خانه اصلی خود مپندارید ، که زندگی در رفتن است ونه در به قصد رسیدن ما برای خوشی به این دنیا نیامده ایم ، اینقدر به فکر دنیای فانی نباشید که چشم بر هم زنید پیر شده اید و پایتان لب گور است وآن وقت دیگر خیلی دیر شده است و جز این نیست ک دنیا فریب ودروغ است و به فقرا وجبهه های جنگ و جنگ زدگان کمک کنید . اگر توانستید کتاب های آقای دستغیب را بخوانید تا میلتان به زندگی این دنیا کم شود.

    ای حزب الهی ها ، کلید بهشت شرط خود سازی که فرموده امام عزیر است را خوب عمل کنید قرآن را زیاد بخوانید . در روزقیامت قرآن درد ما را دوا می کند ، پشیمانی به درد نمی خورد و گفته قرآن را تا حد امکان عمل کنید و به دیگران بیاموزید . آیه الکرسی را زیاد بخوانید .شبها با وضوبخوانید هر شب در موقع خواب که مرگ کوتاه مدت است سوره واقعه را بخوانید ذکر خدا را فراموش نکنید ، دعا ها را زیاد بخوانید . ماغیر از دعا ونیایش چیز دیگری نداریم.مسائل نفسانی را که جهاد اکبر است مواظب باشید که سر کش نباشد .برای خدا کار کنید . اختلافات داخلی را کم کنید مسائل اخلاقی را حتما رعایت کنید . در نماز جماعت و نماز جمعه حتما شرکت کنید . مساجد را خالی نکنید ، در هر سنگری که هستید آنرا محکم حفاظت کنید.

    اگر جسمی ناتوان از من باقی ماند که امید آن کم است آن را در کربلای ایران یعنی بهشت زهرا (س) دفن کنید و اگر جسمی برای شما نیامد این را بدانید که فاطمه زهرا (س) وامام زمان (عج) بر بالای سر ما می آیند و ما تنها نیستیم مبادا میدان را خالی کنید تا کسانی که دشمن اسلام هستند بر همه مسلیمن تسلط پیدا کنند . سطح آگاهی بچه های مسلمان را بالا ببرید و ریشه های عقیدتی آنها را محکم کنید تا از اسلام منصرف نشوند امیدوارم که شما به آنها عمل کنید و به دیگران تذکر دهید و ازاین لحاظ شرمنده شما هستم . اگر شهادت نصیب من شد که بره آرزوی دیرینه خویش رسیده ام وراه حسین (ع) را که راه مبارزه وخون بود راتداوم داده ام ومن وتمامی رزمندگان برای رفع تکلیف می جنگیم  ودر این راه از هیچ عاقبتی نمی هراسیم.انشاء الله که شما حزب اللهی ها هم دراین راه شهادت از دنیا بروید .چون مرگ در بستر درد آور است برا ی جوانان و ان شاءالله خداوند گناهان گذشته مارا ببخشد برادران حزب اللهی جبهه راتنها نگذارید وحتما دراین دانشگاه اسلامی که کارنامه قبولی اش شهادت است شرکت کنید من این راه را با علاقه ومیل قلبی خویش انتخاب کردم و با آغوش باز به استقبال لقاء الله می شتابم و انشاء الله به هدفم می رسم واین مرگ در راه خدا یعنی «شهادت » از عسل برایم شیرین تر واز آب خنک در روز تابستان گواراتر می باشد.

    اما سخن با پدر ومادر وبرادرانم و خواهرم هر کدام برای من الگوی تقوا و ایمان بودید و احکام اسلامی را برای من یاد آوری می کردید ، زنده ماندن من که نتوانست برای شما و اسلام مفید باشد .شاید شهید شدنم بهتر باشد من که در این مدت اندک عمرم نتوانستم زحمات شما را جبران کنم . ان شاء الله در روز موعود پاداش زحمات شما را خواهم داد . دراین مدت عمر کوتاهم خطاهای زیادی از من سر زده است امیدورام که هم شما و هم همه کسانی که این وصیتنامه را می شنوید من را ببخشید و از درگاه خداوند متعال برای من طلب مغفرت و آمرزش نمایید . اگر جسمی نا توان از من باقی ماند که امید آن کم است آن را در کربلای ایران یعنی بهشت زهرا (س) وامام زمان (عج) بر بالای سر ما می آیند و ما تنها نیستیم . مقدار پولی که از من باقی مانده به جبهه های جنگ و جنگ زدگان و اگر هم خودتان لازم داشتید یک مقدار مورد احتیاج را برداشته و بقیه را به اسلام و مسلمین بدهید تا شاید آنها باعث جلو گیری از ورود آتش بر من در روز قیامت باشند .اگر توانستید یک ماه روزه ویک ماه نماز قضا بجا آورید برای من . و همچنین هر موقع که بیکار شدید برای من صلوات بفرستید . مراسم شادی و شوق شهادت را کم خرج کنید . گریه نکنید چون شهید عزاداری نمی خواهد پیرو می خواهد.

    خدایا کمکم کن تا این جسمم ناتوان خویش رادر راه تو نثار کنم . اگر کسی ادعای طلب کرد وشما اورا می شناختید طلب او را بپردازید . کسیکه شهادت را دوست دارد دنیا ودروس علوم و فیزیک برای او فریبی بیش نیست در هر جا که هستید در صف نماز جمعه و جماعت و .... همیشه امام راه این قلب تپنده مردم مستضعف دنیا را ، این پیر جهان را ، این ناخدای کشتی نجات را دعا کنید . تا خداوند نگه دار او باشد و شما هم اورا یاری کنید و همچنین خداوند تمام مسئولین کشور را که در خط امام هستند محفوظ بگرداند . باسلام ودرود بر امام زمان (عج ) و نایب  بر حقش امام خمینی وروحانیت مبارز در سنگرهای مختلف . مرگ بر آمریکا ،شوروی، فرانسه ، انگلیس ، اسرائیل ، وتمامی دولت های ظالم روی کره زمین.
    
    « والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته »
    29/02/1362
    


 باور کنید او بیدار نیست





باور کنید او خواب است. باور کنید او تا روز قیامت به آرامش رسیده است. باور کنید که او روزی برخواهد خواست و فریاد برخواهد کشید: «بای ذنب قتلت» . این وعده خداوند ماست.


این تصویر ، در جریان جنگ 22 روزه در نوار غزه به ثبت رسیده است. این کودک فلسطینی هنگام بازی در حیاط خانه خود ، مورد اصابت بمب های آمریکایی ارتش صهیونیستی قرار گرفته و به خوابی ابدی فرو رفته است. باور کنید او خواب است. باور کنید او تا روز قیامت به آرامش رسیده است. باور کنید که او روزی برخواهدخاست و فریاد برخواهد کشید: «بای ذنب قتلت» . این وعده خداوند ماست.

منبع: سایت تحلیلی خبری فرهنگ انقلاب اسلامی


افشای روایت پنهان و مغرضانه فیلم "دموکراسی تو روز روشن"



مصطفی براری- با توجه به اینکه غرض نگارنده پرداختن به مسائل شخصی و بررسی سوابق سیاسی دست اندرکاران این فیلم از جمله تهیه کننده و فیلم نامه نویس این اثر محمد علی زم (که از مسئولین هنری دوران اصلاحات و فعالین عرصه سیاسی بوده و علی عطشانی سازنده فیلم پوست موز که هرگز به اکران عمومی نرسید) نیست به افشای روایت پنهان و مغرضانه فیلم دموکراسی تو روز روشن می پردازد.

این نقد کمی طولانی است، ازآنجا که داستان فیلم روشن است اما تا حدودی بعضی از سکانس ها که توهین های خود را با لایه های پنهان فلسفی مطرح می کند، به ناچار باید توضیح کامل داده و مثال از صحنه های فیلم بیان شود.

در فیلم دموکراسی تو روز روشن، شخصیت اصلی فیلم سردار امیر ستوده که محور فیلم تا پایان به دور این شخصیت می چرخد، از سرداران هشت سال دفاع مقدس است که در سازمان تحقیق و تفحص در امور شهدا مشغول به‎کار است. سردار امیر ستوده در تصور خانواده و مردم یکی از شخصیت‌های بی ریا، متعهد، مومن، به‌دور از تجملات دنیا است که بعد از جنگ خالص باقی مانده و به خاطر خالص بودنش هنوز در خانه استیجاری زندگی می کند و چیز از خود ندارد. در واقع این تصور ابتدایی مخاطب از فیلم است.

او دارای یک دختر به نام زهرا است، که به پدر خود ایراد می‌گیرد، "چرا با آنکه خودت پای برگه عالم و آدم را برای در خواست وام امضا می کنی، خودمان نمی توانیم وامی را بگیریم و از استیجاری بودن منزل نجات پیدا کنیم" که با توجیهات همیشگی پدر مواجه می شود. در این سکانس مخاطب تصور می کند قرار است، با یک سردار سپاه، خاکی، مردمی، درد و رنج کشیده مواجه باشد، در حالی که در میانه فیلم این تصور تبدیل به چیز دیگری می شود. (در همین سکانس سؤالی در ذهن ایجاد می‌شود که کارگردان و یا علی زم از کدام سردار جنگ الگو برداری کرده که داستان این فیلم به زندگی آن سردار می پردازد؟ و سوال دیگر اینکه، دختر سردار ستوده از لحاظ ظاهری و حجاب به کدام خانواده سردار سپاه شباهت دارد؟) امیر ستوده همچنین دارای پسری است که توجه زیادی به پدر خود ندارد و همیشه مورد سرزنش پدر بابت موهای بلند و ظاهری غیر موجه است.

تفکرات سکولاریستی از سوی کارگردانان دولت اصلاحات همیشه مورد توجه واقع شده و هنوز هم در فیلم‌های ایرانی به روش‌های مختلفی به‌کار می رود. تفکراتی که این کارگردانان، از آن در فیلم‌های خود استفاده کرده و از سوی جشواره های داخلی، خارجی و وزارت ارشاد مورد تحسین و تشویق قرار می‌گرفتند. تفکراتی که در فیلم دموکراسی نیز وجود دارد. در اکثر این فیلم‌ها، دین نمی تواند کارایی مناسبی در جامعه داشته باشد و باعث کند شدن روند اجتماعی می شود، یا اینکه در عصر حاضر که عصر پیشرفت نامیده می شود، کارایی خود را از دست داده است. در این گونه فیلم ها که تعداد آنها هم متاسفانه کم نیست، همیشه خانواده های مذهبی دچار مشکلات فراوان و شدیدی با فرزندان خود و همچنین با جامعه هستند و هرگز نتوانسته اند ارتباط درستی با آنها برقرار کنند. همیشه پدران و مادران، فرزندان خود را بابت اینکه به روز، شیک و آزاد هستند، سرزنش، تحقیر و مورد اتهام قرار می دهند؛ پدران و مادرانی که به‌دلیل اعتقادات مذهبی خود همیشه غافل ازآن تربیتی که خود میل داشته، بودند. پدران و مادرانی که اجازه نمی دهند فرزندانشان به استعداد های درونی خود بپردازند (مو سیقی، هنرپیشگی، آزاد اندیشی و...) اینگونه فیلم ها این را به مخاطب خود تزریق کرده که دین و مفاهیم مذهبی هستند که فرزندان را محکوم کرده و باعث سرخوردگی آنها می شود. در نتیجه فرزندان دچار دوری از خانواده، احساس ضعف و ناامیدی و افسردگی شده و دین را به عنوان سدی برای پیشرفت خود می‌دانند و تمامی ارزش‌ها و اعتقادات دینی را زیر پا گذاشته، دچار اختلافات شدیدی با خانواده و نیز جامعه و حکومت اسلامی می شوند.

اما "دموکراسی تو روز روشن"؛

فیلم "دموکراسی تو روز روشن" بر خلاف روایتی که تهیه کننده آن اظهار می دارد "این فیلم روایتی از سرگذشت زندگی یک سردار دفاع مقدس است که در زندگی اشتباهاتی مرتکب شده و در عالم برزخ سعی در جبران خطاهایش دارد. فیلم موضوع و سوژه خاصی دارد که همه این اتفاقات در بستر طنز رخ می دهد و با مفهوم دینی ساخته شده است"، می توان با نگاهی باز و منصفانه تر از فیلم، روایتی کاملاً مغرضانه با مفهوم ضد دینی برداشت کرد که متاسفانه منتقدان به مفهوم واقعی فیلم اشاره نکرده‌اند و حتی برخی از روحانیون و چهره های سرشناس و نیز افراد ساده لوح این فیلمی را متفاوت ترین فیلمی که در ژانر دفاع مقدس با نگاهی تازه به عالم برزخ ساخته شده، دانسته اند و آن را فیلم مذهبی می دانند.

با این حال، با توجه به سوابق فیلم‌هایی که در دولت اصلاحات ساخته شده و هنوز هم از سوی کارگردانان متمایل به آن خط فکری ساخته می‌شود، (با در نظر نداشتن مسایل سیاسی) این فیلم را برخلاف علی زم، اینگونه روایت می کنم.

روایت فیلم، سرگذشت یک سردار سپاه است که در جبهه (تاکید در کلمه جبهه نه جامعه، یعنی نوک پیکان کارگردان در مورد ماهیت جبهه و اتفاقاتی که در جبهه افتاد، نشانه رفته) مرتکب (فرار از جبهه و نجات جان خود، به جای نجات جان یک رزمنده شیمیایی) شده و بعد از اینکه مورد ترور واقع می‌شود و به کما می رود، در عالم برزخ مورد بازخواست و پاسخگویی بر اعمال غلطی که در جنگ انجام داده، می شود، در حالی که این سردار بعد از مرگ تصور می کرد با انفجار بمب شهید شده است و با توجه به سابقه ای که در جنگ به عنوان فرمانده جنگ داشته و نیز سوابقی که در انقلاب داشته، باید تمامی گناهان او پاک شده، در عالم برزخ مورد استقبال و رحمت خداوند قرار گیرد تا به بهشت رود، در حالی که با تعجب به او می گویند که تو شهید نیستی و باید پاسخ گوی اعمالت باشی...

ادامه مطلب...

زندگی ساده سیدعلی

زندگی مقام معظم رهبری به روایت آشنایان

 

آنچه در پی می‌آید گزیده‌ای است از اظهارنظرهای شخصیت‌های مختلف دربارة زندگی رهبر انقلاب. کسی که پیشتر در خصوص سال‌های آغازین زندگی‌اش این چنین تعریف می‌کرد: «پدرم روحانی معروفی بود اما خیلی پارسا و گوشه گیر... زندگی ما به سختی می‌گذشت. من یادم هست شب‌هایی اتفاق می‌افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت برای ما شام تهیه می‌کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود.»

حجت‌الاسلام سیدعلی اکبری:

«ما زمانی خدمت ایشان رفتیم و از آقا درخواست نمودیم تا اجازه بفرمایند از داخل منزل‌شان و وضیعت زندگی‌شان فیلم‌برداری کنیم، تا مردم وضیعت زندگی رهبر خود را ببینند و بفهمند که ایشان چگونه زندگی می‌کنند. آقا فرمودند: اگر شما بخواهید زندگی مرا نشان بدهید می‌ترسم خیلی‌ها باور نکنند.»

سردار سیدرحیم صفوی:

«روزی که در منزل مقام رهبری، در خدمت ایشان بودم، بحث قدری به طول انجامید و نزدیک مغرب شد. پس از نماز، معظم‌له با مهربانی به من فرمودند: آقا رحیم! شام را مهمان ما باشید. بنده در عین حال که این را توفیقی می‌دانستم، خدمت‌شان عرض کردم: اسباب زحمت می‌شود. مقام معظم رهبری فرمودند: نه، بمانید؛ هرچه هست با هم می‌خوریم. وقتی‌که سفره را گشودند و شام را آوردند، دیدم شام چیزی جز املت ساده نیست.»

حجت‌الاسلام و المسلمین محمدی گلپایگانی:

«با اینکه مقام معظم رهبری می‌توانند از همة امکانات مادی بهره‌مند شوند، سطح زندگی خصوصی ایشان از سطح زندگی یک شهروند معمولی پایین‌تر است. معظم‌لَه علاوه بر این که از یک زندگی معمولی سطح پایین بهره می‌برند، دائماً به مسوولان سفارش می‌کنند:مواظب زندگی خود باشید. اسراف نکنید. آیت‌الله خامنه‌ای معتقدند که مردم را باید عملاً به ساده‌زیستی دعوت نمود. خودشان در صف مقدم این دعوت هستند. ایشان در مناسبت‌های خاصی که برنامه خواندن صیغة عقد دارند، قبل از اجرای عقد، حدود یک ربع، عروس و داماد و خانواده‌های آن‌ها را به رعایت صرفه‌جویی دعوت می‌نمایند و می‌فرمایند:خرج‌های گزاف نداشته باشید؛ تشریفات و ریخت و پاش نداشته باشید. خود آقا هم در زندگی خصوصی‌شان، دقیقاً همین طور عمل می‌کنند. معظم‌له نه حقوق از جایی دریافت می‌کنند و نه از وجوهاتی که از اطراف و اکناف خدمت ایشان می‌آید، برای زندگی شخصی خود استفاده می‌کنند. زندگی ایشان از طریق هدایا و نذوراتی است که علاقه‌مندان و ارادتمندان معظم لَه تقدیم می‌کنند. فرزندان آقا هم همین طور زندگی می‌کنند و همین سادگی و ساده‌زیستی را دارند.»

 

ادامه مطلب...

رهبر
یکشنبه 89/10/19 | رحیمی

رزمنده‌ها از رهبر می‌گویند


رویشگاه رزم‌آوران

در گوشه لچکی، یعنی جایی که کربلای8 در آن زمان انجام گرفت، تمام بچه‌های لشگر سیدالشهدا مورد حمله شیمیایی قرار گرفتند و تعداد زیادی شهید شدند. در جزایر هم وضع همین‌گونه بود. مقام معظم رهبری به‌عنوان امام جمعه تهران ـ البته رئیس‌جمهور وقت هم بودند ـ پیام بسیار مهمی صادر کردند که اولین پیامی بود که آقا رهبرگونه دادند. شما می‌دانید دقیقاً آنچه که آقا روی کاغذ آوردند مثل حضرت امام بود. در آن پیام گفتند‌: من به‌عنوان امام جمعه تهران، نه رئیس‌جمهور، به جبهه‌ها می‌روم و ائمه‌جمعه هم بیایند. لشگر امام حسین(ع) در آن زمان حدود نُه گردان پیاده داشت. آن‌قدر نیرو آمد که گردان‌های پیاده ما به 24 گردان رسید. مقر اصلی لشگر هم در دارخوین پر از نیرو بود. هشت گردان را آوردیم. تهران جایی داشتیم به نام پادگان قوچانی آنجا هم پر شده بود. بعد هفت گردان را در یک پادگانی در سنندج بردیم. یعنی حدود 26 گردان فقط پیاده، برای‌مان نیرو آمد. گردان‌ها را از 256 نفر تا 350 نفر افزایش دادیم و هر گردان را چهار گروهان کردیم. تمام واحدهای ما پر از نیرو شد، به طوری‌که گفتیم دیگر نیرو نیاورید. خلاصه اینکه حرکت آقا به سوی جبهه‌ها، امواجی از نیروهای مردمی را دوباره به حرکت درآورد و در دل دشمن رعب و وحشت ایجاد کرد و به رزمندگان روحیه بخشید.


سردار سیدعلی بنی‌لوحی

همنشین گلوله‌ها

در آغاز جنگ بر حسب مسئولیتی که داشتم در کردستان بودم. مقام معظم رهبری در آن زمان به‌خاطر حساسیت جبهه‌های جنوب، بیشتر در خوزستان بودند، لذا ما از حضور ایشان در منطقه عملیاتی‌‌مان در روزهای اول، محروم بودیم، تا اینکه در اواخر 59 بود که ایشان به کردستان آمدند، من فرمانده منطقه عملیاتی مریوان بودم با برادر عزیزم، حاج آقا متوسلیان که ایشان از سپاه بود و من از ارتش که فرماندهی منطقه عملیاتی مریوان تا حدود نوسود و سقز را بر عهده داشتیم. می‌دانید که سال 59 کردستان وضع مساعدی نداشت، نه تنها به خاطر هجوم عراق مرزها ناامن بود، بلکه بسیاری از نقاط آن هم همراه با توطئه و خطر مین‌گذاری و خطر تهاجم ضدانقلاب، ناامنی‌های جاده‌ای، حتی ناامنی‌های پروازی و هلی‌کوپتری بود؛ به طوری‌که در چندین مورد از پایین به هلی‌کوپترها تیراندازی می‌شد، حتی رئیس بانک مریوان هم در هلی‌کوپتر شهید شد، بنابراین حضور یک مقام برجسته‌ای مثل آقا در سال 59 در آن منطقه که حتی پادگان مریوان هم زیر توپ 130 دشمن بود و هم خمپاره ضدانقلاب، برای ما فوق‌العاده مهم و روحیه‌بخش بود. عراق هم به حضور ایشان در منطقه پی برده بود و چندین‌بار با اختلاف چند دقیقه موضع و محلی را که ایشان بودند بمباران کرد. به هر جهت اقامت طولانی آقا نشان دهنده این بود که حضور فرمانده اصلی در لحظات بحرانی در کنار رزمندگان بسیار مهم و روحیه بخش است...

آقا از منطقه جنوب هم بازدیدهای زیادی کرده‌اند و روزهای بیشتری را در آنجا بوده‌اند. مشکل خاصی که در بازدیدهای ایشان بود همین تیراندازی‌ها و بمباران‌ها بود، ولی ایشان مثل یک رزمنده ساده و شجاع از خط‌مقدم بازدید می‌کردند و هیچ ترسی هم نداشتند که حالا گلوله می‌آید یا نمی‌آید. خیلی راحت رفت و آمد می‌کردند، ولی ما واقعاً به خاطر حفظ جان ایشان از چنین حضورهایی بیمناک بودیم و واقعاً می‌ترسیدیم، چون خیلی خطرناک بود و احتمال تیر خوردن بسیار بود. روزهای آغاز جنگ بود، این منطقه به خاطر وضعیت خاص و مرزی بودن حمله دشمن و جا نیفتادن نیروها وضع خاصی داشت، به طوری که انسان احساس غربت می‌کرد و آن چیزی که آدم را از این غربت درمی‌آورد و روحیه می‌بخشید، حضور یک شخصیت معنوی و دل‌قوی بود.


ادامه مطلب...


<      1   2   3      >

تمامی حقوق مادی و معنوی " یاد یاران " برای " رحیمی " محفوظ می باشد!
طـرّاح قـالـب: شــیــعــه تـم